دیر گاهیست که روحم خسته ست
برگی از شاخه ی نا امیدی، در تن من رسته ست
بی امان روح، تنم را بکشد تا به عذاب
نا گزیرم و دگر کار ز دستم رفته ست
روح من همچو گلی در گلدان ،
در تن شکسته ام زندانیست.
هر چه می گویمش : ای روح! برو ! آزادی!،
گویدم عشق به جسم تو خودش آزادیست!
سلام
جسمی که مآمن خداست هیچوقت نا امید و خسته نخواهد شد واقعا که خوب گفتی که:
گویدم عشق به جسم
که حضورش همه اش آزادی است
سلام.
حتما همینطوره...
واقعا افتخار دادین! ممنونم
ه ی چ ! عالی بود شعر !
سلام.صبحتون بخیر.جالب بود .موفق و پیروز باشید.
عالی بود همیشه بهت گفتم شعراتو دوست دارم مخصوصا این شعرتو .موفق باشی
مرسی داداشی،
البته به پای شعرا و نوشته های شما که نمی رسه
سلام
موفق و سربلند باشید
سلام دوست جدیدم. خوشحالم با هم آشنا شدیم :)
منم همینطور عزیزم... مرسی
سلام
آهنگ زیبایی داشت
ممنون که بعد از این غیبت صغری به من سر زدین!
لینک شدین
سلام
ستاره سهیل شدین
مگه این درس ها به ما زمان نفس کشیدن هم میدن؟
تن منم شکست!!!!!!!!!!!!!!!!
خدا نکنه خانومی
سلام مهناز عزیزم!
بالاخره اومدم...دیر شد..میدونم اما اومدم
اما هنوز هیچی واسه گفتن ندارم
مواظب خودت باش
همین که هستی خیلی خوبه عزیزم.
هستی اگر می روی ، گر نروی نیستی...
سلام
خوبی
چرا اومدی تو وب برو درستو بخون
ای بابا! حالا ما یه چیزی گفتیما!
سلام عزیزم
خوشحالم از اینکه اینبار دست پر اومدم بهت سر زدم
به روزم با (دود سیگار)
به روزم و منتظر
چرا انقدر غریب انگارانه
سلام
سلام
از اینکه به وبلاگم سرزدی و تبریک گفتی سپاسگزارم
هزچه گویمش: ای روح !برو! آزادی!
گویدم عشق به جسم تو خودش آزادی است
بسیار دلنشین است.
سلام
آدرس وبلاگ شمارو خانم بابایی به من دادن. واقعا از این آشنایی خوشحالم
سلام
احسنت بر لطافت کلامت.قسمت دوم شعرت یر انرژی بود. همیشه آزادی روح و خیال نسیبت باد.
سلام
واقعااااااااا از افتخاری که دادین ممنونم.
وقتی کسی که خودش معنای واقعی لطافت رو برای من تداعی می کنه و کلام منو لطیف می بینه، پس باید یه جورایی به خودم امیدوار بشم!
سلام مهناز جان
بسیار لذت بردم .شعرت یر از احساس لطیفی بود.احسنت بر این بیان زیبا .آزادی روح و خیال و فکر گوارایت باد.
سلام
دوهفتس نه اپ کردی نه سری به من زدی
بهرحال موفق باشی
وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود
با سار ِ پشت پنجره جایم عوض شود
هی کار دست من بدهد چشم های تو
هی توبه بشکنم و خدایم عوض شود
با بیت های سر زده از سمت ِ ناگهان
حس می کنم که قافیه هایم عوض شود
جای تمام گریه ، غزل های ناگــــــزیر
با قاه قاه ِ خنده ی بی غم عوض شود
سهراب ِ شعرهای من از دست می رود
حتی اگر عقیده ی رستم عوض شود
قدری کلافه ام و هوس کرده ام که باز
در بیت های بعد ، ردیفم عوض شود
حـوّای جا گرفته در این فکر رنج ِ تلخ
انگــار هیچ وقـت به آدم نـمی رسد
تن داده ام به این که بسوزم در آتشت
حالا بهشت هم به جهنم نمی رسد
با این ردیف و قافیه بهتر نمی شوم !
وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود
تقدیم به بهترین هایم......
بسیار شعر زیبایی بود... بسیاااااااااااار